معنی به ارامی
لغت نامه دهخدا
ارامی. [اَ] (ص نسبی، اِ) آرامی. منسوب به ارام. مردم ارام. || دسته ٔ زبانهائی که در ارام بدان تکلم میکردندو آن از شعب السنه ٔ سامیه است و به دو لهجه تقسیم میشود: کلدانی (لهجه ٔ شرقی) و سریانی (لهجه ٔ غربی).
حل جدول
آهستگی، به تدریج، باملایمت، نم نمک
سوئدی به فارسی
زبان ارامی،
arameisk
زبان ارامی،
arameiska-arameisk
زبان ارامی،
sm rtstillande
مسکن درد، ارامی بخش، ملا یم،
oroligt flytta sig
بی ارامی، بی قراری، بخودپیچی، لول خوری، بی قرار بودن، ناراحت بودن،
انگلیسی به فارسی
به ارامی
اصطلاحات انگلیسی به فارسی
الفبای ارامی
واژه پیشنهادی
حرمی بافی یا ارامی
عربی به فارسی
بی ارامی , بی قراری , بخودپیچی , لول خوری , بی قرار بودن , ناراحت بودن
فرانسوی به فارسی
ارام کردن , فرونشاندن , ساکت شدن , لا لا یی خواندن , ارامش , سکون , ارامی.
bercer (verbe)
ارام کردن , فرونشاندن , ساکت شدن , لا لا یی خواندن , ارامش , سکون , ارامی.
معادل ابجد
259